کد مطلب:139269 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:203

خطبه ی امام سجاد در مدینه
امام علی بن الحسین بر كرسی فراز آمد و به سر انگشت مبارك بدان جمع اشارت فرمود تا دم فرو بستند و به چشم و گوش نگران [1] شدند. و او - سلام الله علیه - خطبه كرد و فرمود:

«الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم مالك یوم الدین باری ء الخلائق اجمعین الذی بعد فارتقع فی السموات العلی و قرب فشهد النجوی نحمده علی عظائم الامور و فجائع الدهور و الم الفجائع و مضاضة اللواذع و جلیل الرزء و عظیم المصائب و الفاظعة الكاظة الفادحة الجائحة.

ایها القوم ان الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة و ثلمة فی الاسلام عظیمة، قتل ابوعبدالله الحسین و عترته و سبی نساءه و صبیته و داورا براسه فی البلدان من فوق عامل السنان و هذه الرزیة التی لا مثلها رزیة.

ایها الناس فای رجالات منكم یسرون بعد قتله ام[ای فواد لا یحزن من اجله ام ] [2] ایة عین منك تحبس دمعها و تضن عن انهما لها فلقد بكت السبع الشداد بقتله و بكتب البحار بامواجها و السموات باركانها و الارض بارجائها و الاشجار باغصانها و الحیتان و لجج البحار و الملائكة المقربون و اهل السموات اجمعون. ایها الناس ای قلب لا یصدع بقتله ام ای فؤاد لا تحن الیه ام ای سمع یسمع هذه الثلمة التی ثلمت فی الاسلام.


ایها الناس اصبحنا مطرودین مشردین مذودین و شاسعین الامصار كانا اولاد ترك و كابل من غیر جرم اجترمناه و لا مكروه ارتكبناه و لا ثلمةی فی الاسلام ثلمناها ما سمعنا بهذا فی آبائنا الاولین ان هذا الا اختلاق و الله لو ان النبی تقدم الیهم فی قتالنا كما تقدم الیهم فی الوصایة بنا لمازادوا علی فعلوا بنا فانا الله و انا الیه راجعون من مصیبة ما اعظمها و اجعها و اكظها و افظعها و امرها و اقدحها فعند الله نحتسب فیما اصابنا و ما بلغ بنا فانه عزیز ذو انتقام». [3] .

و امام علی بن الحسین علیه السلام پس از شهادت پدر، سی و شش سال زندگانی یافت و نژاد پاك امام حسین بن علی هم از او ماند. و این ذكر مخلد [4] و بناء منضد [5] بدو مخصوص گشت. و از این روی، جنابش را آدم آل علی گفتندی و او - سلام الله علیه - تا ببود، وقتی از گریه و زاری و نوحه و بیقراری نیاسود. به هر وقت خوانی پیش او


نهاندی، بدان خوان همی نگریستی و می فرمودی: «قتل ابن رسول الله جائعا قتل ابن رسول الله عطشانا» و چندان می گریست كه آن مطعوم و مشروب با اشك چشم او در هم آمیختی.

وقتی بدو گفتندی تا چند همی گریی؟ مگر این حزن و اندوه را آخر نباشد؟ فرمود: یعقوب نبی را دوازده پسر بود و یكی را خدای تعالی از نظر او نهان داشت و او خود حیات آن پسر می دانست و با این همه چندان در مفارقت او گریست كه دیدگانش سپید شد و من پدر و هفده تن از برادران و عمویان و عموزادگان به چشم دیدم كه چون گوسفندان سر بریدند و برهنه و عریان برابر آفتاب افكندند، چگونه توانم كه نگریم و یا خویشتن داری كنم؟ «و لله در دعبل حیث یقول:



فلقد بكته فی السماء ملائك

زهر كرام راكعون و سجد [6] .



هذا حسین بالسیوف مبضع

متخضب بدمائه مستشهد [7] .



عار بلا ثوب صریع فی الثری

بین الحوافر و السنابك یقصد [8] .



و چون از این حدیث مولم و واقعه ی جانسوز بدینجای رسید و با نازكی بیان و طراز صدق این مایه لطف سیاقت و جمال بلاغت یافت و از فیوضات قدس و سبحات انوار؛ گویی رشحی بدان در آمیخت، زبان و بنان را دیگر باز طاقت تقریر و توان تحریر نماند و دمع فائض و خاطر هائم، آن را فیض الدموع و عبرة المستهام [9] خواند و حقا كه مطالت آن از دیدی خارا [10] اشك زاید و آشفتگان الفته [11] را غیرت و حیرت افزاید [12] .




لو لا الدموع و فیضهن لا حرقت

خرق الفؤاد حرارة الأكباد. [13] .



[كتاب مبارك فیض الدموع از منشات مقرب الخاقان بدایع نگار دولت ابد بنیان میرزا محمد ابراهیم نواب تهرانی، خلف الصدق مبرور مغفور آقا محمد مهدی نواب تهرانی، در ید تحریر عبد خاطی جانی محمد رضا بن مرحوم محمد رحیم بیك كلهر، سمت احتشام یافت. فی شهر رجب سنه ی ثلاث و ثمانین و مأتین بعد الالف (1283) من الهجرة علی هاجرها آلاف التحیه ] [14] .


[1] اسم فاعل در حالت جمع از مصدر نگريستن.

[2] اللهوف اضافه دارد.

[3] ستايش خداوندي را سزد كه بخشنده و مهربان، پروردگار دو جهان است و مالك روز جزاست. آفريدگار جهانيان است. آنكه از ادراك خردها دور و همه چيز نزد او آشكار و نزديك است. ستايش او راست بر مصائب سخت و بلاهاي روزگار و دردهاي كشنده و داغهاي دردناك و گزندهاي غم آلود و بليات سنگين و دشواريهاي سهمگين. اي مردم! حمد خدا را كه ما را به مصائب بزرگ و رخنه اي بزرگ در اسلام آزمود. ابوعبدالله حسين و خانواده ي او را كشتند و زنان و فرزندان او را اسير كردند و سر مقدسش را بر نيزه در شهرها گردانيدند و اين رزيتي است كه مانند ندارد. اي مردم كدام كس است كه پس از شهادت او شادمان شود؟ و كدام دل است كه از اندوه او خالي باشد؟ و كدام چسم است كه از ريختن اشك فروگذار كند و حال آنكه هفت آسمان استوار بر او گريستند و درياها با امواج خود و آسمان با اركان خود و زمين با كرانهاي خود و درختان با شاخه هاي خود و ماهيان و ژرفاي درياها و فرشتگان مقرب و همه ي اهل آسمانها بر اين مصيبت گريستند؟ اي مردم كدام قلب است كه از شهادت او شكافته نشود؟ كدام دل است كه به سوي او ميل نكند؟ و كدام گوش است كه اين مصيبت بزرگ را كه به اسلام رسيده، توان شنيدن باشد؟ اي مردم ما را پراكنده كردند و از شهرهامان راندند گويي فرزندان تركان و كابليان بوديم. بي آنكه جرمي را مرتكب شده باشيم يا مكروهي از ما سر زده باشد. يا در دين رخنه اي پديد آورده باشيم. به خدا سوگند اگر پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم به جاي سفارشهايي كه در حق ما فرمود فرمان جنگ با ما را مي داد، بيش از اين با ما نمي كردند. ما از خداييم و به سوي او باز مي گرديم. مصيبت ما چه بزرگ و دردناك و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار است! شدايدي كه به ما رسيده به حساب او مي گذاريم كه او عزيز و انتقام گيرنده است. ر.ك: اللهوف ص 228 و 229 و230.

[4] جاويد.

[5] مستحكم و استوار.

[6] فرشتگان آسمان كه هماره بر فروغ و گرامي و در حال ركوع و سجودند، براي او گريستند.

[7] اين حسين است كه بدنش با شمشير پاره پاره شده و به خون خود رنگين و به شهادت رسيده است.

[8] برهنه و بي پوشش بر خاك افتاده و عرصه ي سمهاي اسبان شده است.

[9] ريزش اشكها و اشك دل محزون و سرگشته.

[10] سنگ سخت.

[11] آشفته و پريشان.

[12] خطاط هنرمند مرحوم ميرزا رضا كلهر زمان اتمام كتابت و تحرير نسخه اي كه از روي آن چاپ سنگي شده در پايان چنين مي نويسد: «و ثم تحرير هذه النسخة الشريفة في شهر شعبان المعظم سنة ست و ثمانين و مأتين بعد الالف (1286) من الهجرة النبوة المصطفوية علي هاجرها آلاف الثناء والتحية. در كارخانه ي سلالة السادات العظام آقا مير باقر طهراني به حليه ي طبع در آمده.

[13] اگر ريزش اشكها نبود هر آينه سوزش جگرها پاره هاي دل را مي سوزاند.

[14] اين عبارت از نسخه ي خطي فيض الدموع در كاخ گلستان است كه در نسخه ي چاپ سنگي يعني تحرير دوم آن، مكتوب نيست.